انشا شماره 1 :
در زمان قدیم پادشاهی زندگی می کرده است که فرزند و جانشینی نداشته است . در هنگام بیماری و نزدیک شدن زمان مرگ پادشاه وصیت می کند اولین نفری که وارد شهر شد را پادشاه جدید شهر معرفی کنند .
فردای آن روز گدایی از دروازه شهر وارد می شود و مردم و وزیران دستور شاه را اجرا کرده و او را بر تخت پادشاهی می نشانند .
بعد از گذشت مدتی شاه جدید که هرگز تجربه پادشاهی را نداشته است با وزیران و زیردستانش دچار مشکل می شود و به ناچار بخشی از قدرت را به آن ها واگذار می کند .
انشاء در مورد محل زندگی ما | 4 انشا
گسترش ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند پایه دوازدهم - 2 انشا
مثل نویسی سحر خیز باش تا کامروا باشی
متن ادبی درباره یک صبح سرد و برفی زمستانی پایه دوازدهم صفحه 38 - 2 انشا
,پادشاهی ,هفتم ,شهر ,گسترش ,پایه ,پایه هفتم ,گسترش ضرب ,ضرب المثل ,صفحه 46 ,
درباره این سایت